!سكانسی از جهانِ عادت های گُلِ خون

 

در من تو قفل می شكنی

ستاره می باری

اگر كه قفل و ستاره

از من بود

+

فرياد

اگر به عريانی

كه در نهايت عريانی

هابيلِ بختِ مرا

به گندمی

آن شاخه شاخه

مانند جان من

خوشه خوشه

بستانی

+

قابيل گيسو بلند را

حوّای سيب تلخ و عسل را

چه تفاوت!؟

هنوز

مجنون

سهراب

ليلی

مريم و چه گوارا

دستبند قپانی

تاج خارا

هنوز

...طعم گل خون

+

،تنهايی مرا

قفل تو می شكند

اگر كه تنهايی، مال خودم بود

من به ستاره ها

به سياهچاله ها

عادت كرده ام

من به دسبند قپانی

به تاج خارا

و به خون

عادت كرده ام

به من بگو

چه تفاوت

كه هابيل، قابيل را؟

قابيل، هابيل را؟

+

من

ترا

تو

مرا

قابيل گيسو بلند را

حوّای  سيب تلخ و عسل را

به قفل و ستاره

عادت داده ام

عادت داده اي

+

ما

به بوی عطر كافور

به صيقل خندان گلوله ها و خنجرها

به رنگ سرخ ُگلِ خون

عادت كرده ايم

 

اين را

من و تو

!می دانيم

 

فرشاد فدائيان . پاييز ١٣٩٤