يكريز و ريز، قلب تو مى بارد

و ناودان

كه

چكه چكه

شب را به صبح مى برد

 

تمام روز

قلب ترا مى شنوم كه دارد مى بارد

تمام روز

قلب ترا مى شنيدم كه داشت مى باريد

 

تا انتهاى فردا خواهد باريد

چكه چكه

از ناودان

اين باران

 

بى خوابِ خواب بودم و از پنجره

باران قلب ترا مى ديدم كه داشت مى باريد

ايستاده

سرخ

سبز

بارانى

 

و باران

كه

يكسره

مى بارد

پنجره را مى شويد

بى خوابى مرا

و قلب مرا

  

فرشاد فدائیان . ۳ دى ۱۳٩٩